معصوم تبريزي
فيض نه جرعه ي ايام بِه َ از سر جوش است
ترك مي در شب آدينه نمي بايد كرد
رازي – محروم
فكندي خويش را اي دل ، دگر در دام رسوايي
چه محنت ها كه خواهي ديد در ايام رسوايي
در آغاز هوس اي دل ! چنين خواري نمي دانم
چه خواهي كرد اي بيچاره ! در انجام رسوايي
عاشق اصفهاني
فغان كه دامن گل ني برند اهل هوس
ز گلشني كه مرا رخصت تماشا نيست
شهيد لكهنويي
فرياد از اين شهر پر آشوب كه طفلي
بي هيچ مرا كشته و فرياد رسي نيست
ميرزا ابراهيم
فتاده زلف سياهش به زير پا آري
مقرر است كه پاي چراغ تاريكيست
گاه مي انديشم ، گاه سخن مي گويم و گاه هم سكوت مي كنم. از انديشيدن تا سخن گفتن حرفي نيست. از سخن گفتن تا سكوت كردن حرف بسيار است. در اين باور آنكه سخن را با گوش دل شنيد سخن سخني نغز و دلنشين می شود. اينبار نيز خواستم انديشه كنم ، سخن بگويم. خواستم سكوت كنم تا سكوت سخن را براي دل خود به تصوير بكشم. اي عزيز سفر كرده ، گر به آشيانه ام سفر كردي ، سكوتم را پاسخ ده...
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
شعر و ادب و عرفان و آدرس http://www.sheroadab-zt.loxblog.com لینک نمایید
سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 73
بازدید هفته : 274
بازدید ماه : 666
بازدید کل : 92205
تعداد مطالب : 1102
تعداد نظرات : 48
تعداد آنلاین : 1